تشنگی درجان گلدان آب شد
آب هم ازتشنگی بی تاب شد
مرگ گلدان کنار ِپنجره
قصه یِ لالایی ِ هرخواب شد
خشکسالی علتش باران نبود
ابر هم ازتشنگی سیراب شد
باز هم بحران آب و یک کویر
چشم گلشن ازغمش سیلاب شد
سایه ی اصراف از آنسوی ده
پرکشید وراه و رسمش باب شد
غرش رعدوصفای برف و باد
برسرهرسرزمین نایاب شد
قهرگرما حمله ای ازنو گرفت
داستان رستم وسهراب شد
چشمه هاآینه ای شدازسراب
گردغم بردیده ی مهتاب شد
صرفه جویی صحبت هرروز ماست
باز هم ازلحظه های نا ب شد
آرزو های دل گلدان ِخشک!
همچوبغضی برگلوخوناب شد